جدول جو
جدول جو

معنی ال بیرده - جستجوی لغت در جدول جو

ال بیرده
زائو یا بچه ای که هنگام زایمان مرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ دَ / دِ)
که بال وی قطع شد باشد. پرنده که بالش بریده باشند. بال کنده.
لغت نامه دهخدا
بیدل. دل از دست داده. دل برده شده. که کسی دل از وی برده باشد. عاشق. دلباخته:
کرم زین بیش کن با مردۀ خویش
مکن بیداد بر دل بردۀ خویش.
نظامی.
پیش تو استون مسجد مرده ایست
پیش احمد عاشقی دل برده ایست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
و آنرا بلبیره و لبیره نیز گویند. شهری است بزرگ به اندلس بین آن و قرطبهنود میل است و سرزمین آن نهرها و درختان فراوان دارد.... جمعی از علما بدین ناحیت منسوبند. (از معجم البلدان). نامی است که در دورۀ حکومت اسلامی به خطۀ طاغرنۀ واقع در جنوب اندلس داده اند و مرکز آن را رومیان ایلبیریس میگفتند که عبارت از شهر قدیمی ’البیره’ است سپس این شهر رو به ویرانی گذارد، و غرناطه را مرکز قرار دادند و اسم قدیم را در این خطه محفوظ داشتند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به لبیره شود
کوره ای بزرگ از اندلس و شهری متصل به اراضی کورۀ قبره، بین قبله و مشرق قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از او برده
تصویر او برده
اسم او بردن، بلعیده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار